top of page
جان فدا کن در ره جانان وفا این است و بس
بی سر و پا باش در کویش صفا این است و بس
خویش را بیخویش کن تا آشنای او شوی
ما و من را دور ساز از خود فنا این است و بس
در فنای خود به مردی بگذر از یاد فنا
گر فنا گردد فراموشت بقا این است و بس
تا تو میدانی و میگویی خدا را غافلی
رو خموشی جوی عرفان خدا این است و بس
بر رضای دوست راضی باش و تسلیم قضا
راه و رسم عاشقان بیریا این است و بس
شور و شوق و ذوق و جذبه حد و رسم ناقص است
هست کامل فانی و منظور ما این است و بس
نوربخش آیین رندی میندارد گفتوگو
گر تو را باشد سخن گفتن روا این است و بس
bottom of page